۲۶۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۴۱۲

ریخت دندان و هوای می و پیمانه بجاست
مهره برچیده شد و بازی طفلانه بجاست

دل سیاه است اگر گشت بناگوش سفید
پا اگر نیست بجا، لغزش مستانه بجاست

خارخاری به دل از عمر سبکرو مانده است
مشت خار و خسی از سیل به ویرانه بجاست

آسیا گر چه برآورد ز بنیادش گرد
هوس نشو و نما در گره دانه بجاست

نسبت شوق به هجران و وصال است یکی
رفت ایام گل و شورش دیوانه بجاست

یار نوخط شد و آغاز جنون است مرا
شمع خاموش شد و گرمی پروانه بجاست

چشم من بر در و دیوار حرم افتاده است
نگذارند مرا گر به صنمخانه، بجاست

گر چه در خواب گران عمر سر آمد صائب
همچنان رغبت شیرینی افسانه بجاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۱۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.