هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر احساسات شاعر درباره‌ی پناه‌گاه امن درونی، غربت، وطن‌دوستی، و مقاومت در برابر حوادث زندگی است. شاعر با استفاده از استعاره‌های زیبا مانند «حصاری که مراست» و «آینه داری که مراست»، به توصیف ایمنی درونی و پاکی دل می‌پردازد. همچنین، او از مفاهیمی مانند غربت، وطن، و امید به وصال سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان ادبی بالا ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۱۴۲۸

از زمین اوج گرفته است غباری که مراست
ایمن از سیلی موج است کناری که مراست

چشم پوشیده ام از هر چه درین عالم هست
چه کند سیل حوادث به حصاری که مراست؟

کار زنگار کند با دل چون آینه ام
گر چه هست از دگران نقش و نگاری که مراست

نیست ممکن که مرا پاک نسازد از عیب
از سر زانوی خود آینه داری که مراست

جان غربت زده را زود به پابوس وطن
می رساند نفس برق سواری که مراست

دارد از گلشن فردوس مرا مستغنی
زیر بال و پر خود باغ و بهاری که مراست

نیست از خاک گرانسنگ به دل قارون را
بر دل از رهگذر جسم غباری که مراست

خضر را می کند از چشمه حیوان دلسرد
در سراپرده شب آب خماری که مراست

ید بیضا سیهی از دل فرعون نبرد
صبح روشن چه کند با شب تاری که مراست؟

حیف و صد حیف که از قحط جگرسوختگان
در دل سنگ شد افسرده، شراری که مراست

گل بی خار ز خار سر دیوار شکفت
تا چها گل کند از بوته خاری که مراست

می کنم خوش دل خود را به تمنای وصال
سایه مرغ هوایی است شکاری که مراست

نیست در عالم ایجاد فضایی صائب
که نفس راست کند مشت غباری که مراست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۴۲۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۴۲۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.