هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر درد و رنج عاشقانه، ناامیدی و اندوه ناشی از عشق نافرجام است. شاعر از جگرسوزی، دلشکستگی و تلخی‌های عشق می‌گوید و با استفاده از استعاره‌های زیبا مانند آتش در جگر، لب لعل، و دشت قیامت، عمق احساسات خود را به تصویر می‌کشد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و استفاده از استعاره‌های پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، موضوعات دلشکستگی و اندوه نیاز به سطحی از بلوغ عاطفی دارد.

غزل شمارهٔ ۱۵۳۵

آتشم در جگر از چهره گلرنگ زده است
لب لعلش به کبابم نمک سنگ زده است

شیشه ام می شکند در جگر از حرف درشت
باز تا دشمن دل سخت چه بر سنگ زده است

صیقل جام به فریاد دل ما نرسید
که به دود جگر این آینه را زنگ زده است؟

نافه را مغز شد از عطسه پریشان امروز
که دگر دست در آن طره شبرنگ زده است؟

سینه ای پهن تر از دشت قیامت دارم
داغ در پهلوی هم، خیمه چرا تنگ زده است؟

دهن غنچه تصویر، تبسم زده شد
بر لب ماست که صد قفل، دل تنگ زده است

همه دنبال هوس همسفر برق شدند
صائب ماست که بر پای طلب سنگ زده است
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.