هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از دل‌تنگی، پریشانی و ناامیدی خود می‌گوید. او از بسیاری گفتارهای بی‌ثمر و بیمغزی‌ها رنج می‌برد و احساس می‌کند عمرش به هدر رفته است. همچنین از دوری از یار و محرومی از دیدارش شکایت دارد و دردهای درونی خود را با تصاویر زیبایی مانند ابر گهربار و خال یار بیان می‌کند. در نهایت، شاعر به تسلیم و رضا دعوت می‌کند و از گل بی‌خار در میان خارها سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی عمیق و استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های پیچیده است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد. همچنین، برخی از ابیات مانند «هر سر مو به تنم ابر گهربار شده است» یا «خال تا گوشه نشین دهن یار شده است» ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا کمتر جذاب باشد.

غزل شمارهٔ ۱۵۳۸

دل من تیره ز بسیاری گفتار شده است
زین پریشان نفس آیینه من تار شده است

چون سیه روی نباشم، که ز بیمغزی ها
مد عمرم چو قلم صرف به گفتار شده است

همچو رهزن به دلش دیدن منزل بارست
هر که را درد طلب قافله سالار شده است

هست آگاه ز محرومی من از دیدار
طفل شوخی که تهیدست ز گلزار شده است

می گدازد چو مه چارده از دیده شور
ساغر هر که درین میکده سرشار شده است

نیست از دوزخم اندیشه که از شرم گناه
هر سر مو به تنم ابر گهربار شده است

چون سپندست سویدا به دلم بی آرام
خال تا گوشه نشین دهن یار شده است

تن به تسلیم و رضا ده که ازین خوش نفسان
خار در پیرهن من گل بی خار شده است

صائب از سنگ ملامت گله ای نیست مرا
کبک من مست ازین دامن کهسار شده است
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۵۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۵۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.