۲۶۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۶۲

در عشق هر آن کِه شُد فِدایی
نَبْوَد زِ زمین، بُوَد سَمایی

زیرا که بَلایِ عاشقی را
جانی شَرط است کِبْریایی

زَخْم آیَتِ بَندگانِ خاص است
سَردفترِ عاشقِ خدایی

کاین عالَمِ خاک، خاکْ اَرْزَد
آن جا که بَلا کُند بَلایی

یک جو زِ بَلاشْ گنجِ زَرهاست
ای بر سَرِ گنج بین کجایی

از سوزشِ آفتابِ مِحْنَت
در عشقْ چو سایهٔ هُمایی

ای آن کِه تو بویِ آن نداری
تو لایِقِ آن بَلا نَیایی

لایِقِ نَبُوَد به زَخمْ او را
اِلّا که وجودِ مُرتَضایی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.