۲۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۶۸۴

به دل چو کوه، گران گر چه این کهن دیرست
غنیمت است که سیلاب ما سبکسیرست

دلی که بال و پر همتش نریخته است
اگر چه در ته خاک است، آسمان سیرست

مرا به میکده عزم شکست توبه رساند
رسد به نیت خود هر که نیتش خیرست

ز نقش خود نتواند گذشت کوته بین
اگر به کعبه رود بت پرست، در دیرست

به خود نیامدن اهل عشق تنبیهی است
که آشنایی خود، آشنایی غیرست

ز قلقل بط می عارفی شود آگاه
که با خبر چو سلیمان ز منطق الطیرست

مدار چشم اقامت ز دولت دنیا
که سایه پر و بال هما سبکسیرست

جواب آن غزل است این که آذری فرمود
که ناامید مباشید، عاقبت خیرست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۶۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۶۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.