هوش مصنوعی: این متن عرفانی از مولانا جلال‌الدین رومی است که به مفاهیم عشق الهی، فنا در ذات حق، و رهایی از تعلقات دنیوی می‌پردازد. در این شعر، قلندر (عارف) به سالک (جوینده راه حق) توصیه می‌کند که از تعلقات دنیوی و دوگانگی‌ها رها شود و به سوی حقیقت مطلق حرکت کند. همچنین، اشاره‌ای به شمس تبریزی، مراد معنوی مولانا، شده است.
رده سنی: 18+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، استفاده از اصطلاحات و مفاهیم پیچیده عرفانی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۲۷۷۴

در فَنایِ مَحْض اَفْشانند مَردانْ آستی
دامَنِ خود بَرفَشانَد از دروغ و راستی

مَردِ مُطْلق دستِ خود را کِی بیالایَد به جان؟
آخِر ای جانِ قَلَنْدَر از چه پَهْلو خاستی؟

سالِکی جانِ مُجَرَّد بر قَلَنْدَر عَرضه داد
گفت در گوشش قَلَنْدَر کان طَرَف می‌واستی

کین طَرَف هر چند سوزی در شَرارِ عشقِ خویش
لیک هم مُطْلَق نِه‌‌‌‌یی، زیرا که در غوغاسْتی

در جَمالِ لَمْ یَزَل، چَشمِ اَزَل حیران شُده
نی فُزودی از دو عالَم، نی زِ نَفْیَش کاسْتی

تو نه این جایی، نه آن جا، لیک عُشّاق از هَوَس
می‌کنند آن جا نَظَر کآن جاسْتی، آن جاسْتی

ای کِه از اِلّا تو لافیدی، بدین زَفتی مَباش
چَشم‌ها را پاک کُن بِنْگَر که هم در لاسْتی

مَرحَبا جانِ عَدَمْ رنگِ وجودآمیزِ خوش
فارغ از هست و عَدَم، مَر هر دو را آراستی

پاکیِ چَشمَت نباشد جُز شَهِ تبریزیان
شَمسِ دین، گَر او بخواهد، لیک نی زان‌هاستی
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۹
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.