هوش مصنوعی: این شعر از عشق نافرجام، جدایی معنوی، ناامیدی و رنج‌های درونی سخن می‌گوید. شاعر از بی‌قراری، تنهایی و بی‌ثمری احساسات خود می‌نالد و به ظاهرستی و ریاکاری در عبادت اشاره می‌کند. همچنین، از بی‌پناهی و نیاز به حمایت در تاریکی شب صحبت می‌کند و در نهایت، به بی‌فایده‌گی دانش در برابر جهل اشاره دارد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مضامین عمیق عاطفی و فلسفی است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار بوده و ممکن است برای آن‌ها سنگین باشد. همچنین، برخی مفاهیم مانند ناامیدی و انتقاد از ریاکاری نیاز به بلوغ فکری دارد.

غزل شمارهٔ ۱۸۲۱

ز دام سوختگان عشق را رهایی نیست
ز لفظ، معنی بیگانه را جدایی نیست

درین زمانه چنان راه فیض مسدوست
که از شکاف دل امید روشنایی نیست

خوش است دردل شب دستگیری محتاج
عبادتی که نهانی بود ریایی نیست

ز بیقراری دراست تیغ بازی من
وگرنه موج مرا میل خودنمایی نیست

دل من و تو ز همصحبتان دیرینند
مرا به ظاهر اگر با تو آشنایی نیست

ز فیض بی ثمری فارغ از خزان شده ام
مرا چو سرو شکایت ز بینوایی نیست

فغان که آبله در پرده می کند اظهار
شکایتی که مرا از برهنه پایی نیست

خمش ز دعوی دانش، که جهل را صائب
هزار حجت ناطق چو خودستایی نیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۲۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۲۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.