هوش مصنوعی:
این متن شعری است که به موضوعاتی مانند عشق، رنج، جدایی، و جستجوی معنوی میپردازد. شاعر از نبود رحمت و آشنایی در رفتار معشوق شکایت دارد، به جدایی لب و بوسه اشاره میکند، و از نرسیدن به زلف معشوق به دلیل نارسایی میگوید. همچنین، به مفاهیمی مانند توحید، سر منصور حلاج، و شکستهپایی به عنوان نشانهای از جستجوی حقیقت اشاره دارد. در پایان، شاعر از نبود هنر واقعی و شفای سخن در زمانه خود گلایه میکند.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و انتقادی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از اشارات تاریخی و ادبی مانند اشاره به منصور حلاج نیاز به دانش پیشزمینه دارد.
غزل شمارهٔ ۱۸۲۰
میان خوی تو و رحم آشنایی نیست
وگرنه بوسه و لب را ز هم جدایی نیست
سر کمند تغافل بلند افتاده است
به زلف او نرسیدن ز نارسایی نیست
فتاده است به آن رو شکسته رنگی من
حریف چهره من کان مومیایی نیست
نشد بریده به مقراض، رشته توحید
میانه سر منصور و تن جدایی نیست
برو خضر که من آن کعبه ای که می طلبم
دلیل راهش غیر از شکسته پایی نیست
چو پشت آینه ستار تا به کی باشم؟
به کشوری که هنر غیر خودنمایی نیست
در اصفهان که به درد سخن رسد صائب؟
کنون که نبض شناس سخن شفایی نیست
وگرنه بوسه و لب را ز هم جدایی نیست
سر کمند تغافل بلند افتاده است
به زلف او نرسیدن ز نارسایی نیست
فتاده است به آن رو شکسته رنگی من
حریف چهره من کان مومیایی نیست
نشد بریده به مقراض، رشته توحید
میانه سر منصور و تن جدایی نیست
برو خضر که من آن کعبه ای که می طلبم
دلیل راهش غیر از شکسته پایی نیست
چو پشت آینه ستار تا به کی باشم؟
به کشوری که هنر غیر خودنمایی نیست
در اصفهان که به درد سخن رسد صائب؟
کنون که نبض شناس سخن شفایی نیست
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۸۱۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۸۲۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.