۲۴۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۰۹

ای دل تصور کمر یار نازک است
باریک شو که رشته این کار نازک است

دل شاخ شاخ گشت درین کار شانه را
پرداز زلف و کاکل دلدار نازک است

تا ماجرای شانه و زلفش کجا رسد
مضراب بی ملاحظه و تار نازک است

حرف میان او به میان اوفتاده است
ای دل به هوش باش که اسرار نازک است

بلبل به آشیانه طرازی فتاده است
غافل که آن نهال چه مقدار نازک است

چندین هزار شیشه دل را به سنگ زد
افسانه ای است این که دل یار نازک است

سربسته چون حباب نفس می کشید محیط
از بس مزاج آن در شهوار نازک است

چون قمریان به گردن شیران نهاد طوق
با آن که دام زلف تو بسیار نازک است

در هر نظر به رنگ دگر جلوه می کند
از بس که رنگ آن گل رخسار نازک است

صائب چرا به لب ننهد مهر خامشی؟
سنگین دلند مردم و گفتار نازک است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۰۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۱۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.