۲۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۳۱

چشم اثر به گریه مستانه من است
خط نجات بر لب پیمانه من است

چین شکست نیست بر ابروی عهد من
معموره وفا دل ویرانه من است

هرگز ملایمت به نگهبان نمی کنم
فانوس داغ جرأت پروانه من است

با پاکدامنان نظری هست حسن را
تا آفتاب سرزده، در خانه من است

سیل سبک عنان که ز عالم گذشته است
صائب خراب گوشه ویرانه من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۳۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۳۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.