هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی بیانگر احساسات پریشانی، حیرانی و عشق عمیق شاعر است. او از زلف یار به عنوان طومار شرح حال خود، از عشق به عنوان موج خطرناک و از یوسف غیور به عنوان زندانی خود یاد می‌کند. شاعر احساس می‌کند که عشق او را عریان کرده و سودای عشق همسفر جانی اوست.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از اصطلاحات و تشبیهات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۱۹۳۴

طومار زلف شرح پریشانی من است
آیینه فرد دفتر حیرانی من است

موجی که نوح را به کمند خطر کشد
باد مراد کشتی طوفانی من است

مو از سرم چو دود ز آتش هوا گرفت
مجنون کجا به بی سر و سامانی من است؟

بهر خلاص، ناز شفاعت نمی کشد
آن یوسف غیور که زندانی من است

از صحبت غبار بهم رو نمی کشد
آیینه داغ صافی پیشانی من است

عریان شدم ز پیرهن سایه و هنوز
عشق غیور در پی عریانی من است

صائب چگونه دست ز دامن بدارمش؟
سودای عشق، همسفر جانی من است
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.