هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و عرفانی از صائب تبریزی، بیانگر درد فراق و عشق شدید است. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا و استعاره‌های غنی، حالات درونی خود را توصیف می‌کند. او از دل‌های بی‌قرار، عشق سوزان، و رسیدن به مرز جنون سخن می‌گوید. همچنین، اشاراتی به مفاهیم عرفانی مانند رسیدن به حقیقت و فنا در عشق دارد.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و مفاهیم ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۱۹۹۰

دل از حریم سینه به مژگان رسیده است
کشتی به چار موجه طوفان رسیده است

از دل مجو قرار در آن زلف تابدار
دیوانه ام به سلسله جنبان رسیده است

تا همچو خط لبی به او رسانده ام
صد بار بیشتر به لبم جان رسیده است

افتاده شو که از پر و بال فتادگی
شبنم به آفتاب درخشان رسیده است

جز ماه ناتمام، که از خوان آفتاب
در زیر آسمان به لب نان رسیده است؟

طوق گلوی من شده خلخال ساق عرش
قمری اگر به سرو خرامان رسیده است

احوال زخم و خنجر سیراب او مپرس
لب تشنه ای به چشمه حیوان رسیده است

چون شانه تخته الف زخم گشته ام
تا دست من به طره جانان رسیده است

زان آتشین عذار که خورشید داغ اوست
ته جرعه ای به لاله عذاران رسیده است

شد بوته گداز، تمامی هلال را
رحم است بر سری که به سامان رسیده است

لرزد به خود ز قیمت نازل ز سنگ بیش
تا گوهرم به پله میزان رسیده است

هر چند بسته ام به زنجیر پای من
شور جنون من به بیابان رسیده است

صائب همان ز غیرت خود درکشاکشم
هر چند تیشه ام به رگ کان رسیده است
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.