۲۳۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۹۲

خون در دلم ز غیرت آن گوشواره است
عالم سیاه در نظرم زان ستاره است

چون کودک یتیم درین تیره خاکدان
پهلوی خشک خویش مرا گاهواره است

بر من چنین که سخت گرفته است روزگار
آزاده آن شرار که در سنگ خاره است

تیغ دو دم ندیده چه بیداد می کند
آن ساده دل که طالب عمر دوباره است

صائب کسی که عاقبت اندیش اوفتاد
هر چند در ره است به منزل سواره است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.