هوش مصنوعی: این متن شعری است که به موضوع عشق و رنج‌های ناشی از آن می‌پردازد. شاعر بیان می‌کند که عشق مجروح درمانی ندارد و دردهای عاشقانه به طبیب نیازی ندارند. همچنین، اشاره می‌کند که در وادی ناامیدی، چاره‌ای وجود ندارد و عشق واقعی نیازمند وصال نیست. در پایان، شاعر به جایگاه بلند عشق اشاره می‌کند و می‌گوید کسی که عقل ندارد، به چیزی نیازمند نیست.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و عاشقانه است که درک آن برای سنین پایین‌تر دشوار بوده و ممکن است نیاز به تجربه و شناخت بیشتری از ادبیات و فلسفه داشته باشد.

غزل شمارهٔ ۲۰۳۵

مجروح عشق را سر و برگ علاج نیست
این خون گرفته را به طبیب احتیاج نیست

برق از زمین سوخته نومید می رود
تاراج دیده را غم باج و خراج نیست

در وادیی که قطع امیدست چاره ساز
دردی که بی دوا نشد آن را علاج نیست

مجنون چه خون که در دل لیلی نمی کند
از خود رمیده را به وصال احتیاج نیست

راضی نمی شوند به گنج از دل خراب
در ملک عشق برده معمور باج نیست

بر تخت دار، شوکت منصور را ببین
کیفیت بلند کم از هیچ تاج نیست

این آن غزل که اهلی شیراز گفته است
آن را که عقل نیست به هیچ احتیاج نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۳۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.