هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ناامیدی و دلتنگی‌های خود می‌گوید و بیان می‌کند که امیدش به چیزهای گذرا مانند ماه عید یا طبیعت نیست. او از رنج‌ها و داغ‌های زندگی سخن می‌گوید و احساس می‌کند که حتی یادآوری عزیزان نیز نمی‌تواند تسلی‌بخش باشد. با این حال، در پایان اشاره می‌کند که اگر عزیزان او را فراموش نکنند، چندان دور از انتظار نیست.
رده سنی: 16+ محتوا دارای مفاهیم عمیق عرفانی و احساسی است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای کودکان قابل فهم نباشد.

غزل شمارهٔ ۲۰۴۲

امید دلگشاییم از ماه عید نیست
این قفل بست گوش به زنگ کلید نیست

قطع نظر ز بنده و آزاد کرده ام
امید میوه و گلم از سرو و بید نیست

از صد یکی به پایه منصور می رسد
چون لاله هر که بگذرد از سر شهید نیست

زان دم که ریشه کرد به دل ذوق کاوکاو
ناخن به چشم داغ کم از ماه عید نیست

چشم من و جدا ز تو، آنگاه روشنی؟
روزم سیاه باد که چشمم سفید نیست

زینسان که ناامید ز نشو و نما منم
برگ خزان رسیدن چنین ناامید نیست

صائب به شکر این که فراموش نیستند
گر یاد ما کنند عزیزان بعید نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۴۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۴۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.