هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و غمگین است که از عشق ناامیدانه، درد فراق و نبود رهایی از فکر معشوق سخن می‌گوید. شاعر از عشقی بی‌ثمر، سوختن بی‌سرانجام و ناامیدی از وصال یار می‌نالد و احساس محرومیت و تاریکی دل را بیان می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاطفی پیچیده و احساسات سنگین مانند ناامیدی و درد عشق است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال دشوار بوده و ممکن است برای آنها مناسب نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات ادبی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک دارد.

غزل شمارهٔ ۲۰۴۱

از فکر زلف یار رهایی امید نیست
سودای او شبی است که صبحش پدید نیست

باشد نصیب بی ثمران حسن عاقبت
شیرازه نبات به جز چوب بید نیست

در چشم عاشقی که زبان دان ناز شد
چین جبین یار، کم از ماه عید نیست

در سوختن بلند نشد دود این سپند
چون من کسی ز نشو و نما ناامید نیست

محرومیم ز دل ز غبار علایق است
از گرد کاروان رخ یوسف پدید نیست

صائب دلش سیاه ازین صبح کاذب است
هر چند موی نافه ز پیری سفید نیست
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۴۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۴۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.