۲۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۵۰

چشم تو چون ز مستی غفلت فراز نیست
تهمت چه می نهی که در فیض باز نیست

از انقلاب، ملک خراب آرمیده است
مستان عشق را خطر از ترکتاز نیست

چندین خم شراب سبیل است هر قدم
بی آب، راه دیر چو راه حجاز نیست

شکر نصیب مور بود، خاک رزق مار
روزی به دست کوته و دست دراز نیست

دستت اگر به عشق حقیقی نمی رسد
دلخوشی کنی به از غم عشق مجاز نیست

عشاق از ملاحظه وقت فارغند
وقت نیاز، تنگ چو وقت نماز نیست

مردانه هر که از سر کونین برنخاست
صائب میان اهل نظر پاکباز نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.