۲۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۵۷

از پیچ و تاب جسم، روان را ملال نیست
در ساز، نغمه را خبر از گوشمال نیست

آزادگان ز خست افلاک فارغند
سرو بهشت را غمی از خشکسال نیست

روشندلان ز مرگ محابا نمی کنند
خورشید را ملاحظه ای از زوال نیست

اظهار فقر کار فرومایگان بود
آنجا که فقر هست زبان سؤال نیست

از پاشکستگان چراغ است تیرگی
در هر سری که عقل بود بی ملال نیست

در کیش ما که لاف تمامی بود ز نقص
اظهار نقص هر که کند بی کمال نیست

اهل کمال را لب اظهار خامش است
منت پذیر ماه تمام از هلال نیست

صائب هزار پله ز خاکم فتاده تر
در وادیی که نقش قدم پایمال نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.