۲۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۰۰

چون گوشه کلاه به پروانه نشکنم؟
داغ از میان سوختگان دست من گرفت

از چاک پیرهن چه قدر وا شود دلش؟
دستی که فال عیش ز چاک کفن گرفت

در نار باغ سینه حلاوت نمانده است
امروز دست ازوست که سیب ذقن گرفت

در سنگلاخ دهر چه پاسخت کرده ای؟
آیینه روشنی ز جلای وطن گرفت

صائب همین بس است که در سلک شاعران
طالب نمی کند به سخن های من گرفت

کلکم به یک صریر سواد سخن گرفت
بلبل به زور ناله سراسر چمن گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.