هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه از صائب تبریزی، با استفاده از تصاویر و استعارههای زیبا، به توصیف عشق و تأثیرات عمیق آن بر جان و دل شاعر میپردازد. شاعر از زلف و رخسار معشوق سخن میگوید که مانند کشتی طوفانزده، دل و دیدهاش را حیران کرده است. او از قدرت عشق میگوید که حتی شیران را به زانو درمیآورد و عمر ابد را به بازی میگیرد. شعر با توصیف نور معشوق که فانوس فلک را نیز تحتالشعاع قرار میدهد، به پایان میرسد.
رده سنی:
16+
این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و استعارههای پیچیده است که درک آنها به بلوغ فکری و تجربهی بیشتری نیاز دارد. همچنین، استفاده از واژگان و تصاویر ادبی ممکن است برای مخاطبان جوانتر چالشبرانگیز باشد.
غزل شمارهٔ ۲۱۰۸
زلف تو کشاکش به رگ جان من انداخت
رخسار تو اخگر به گریبان من انداخت
حسن تو که چون کشتی طوفان زده می گشت
لنگر به دل و دیده حیران من انداخت
سیماب کند سلسله گردن شیران
برقی که محبت به نیستان من انداخت
یک حلقه کند سلسله عمر ابد را
تابی که میانش به رنگ جان من انداخت
تا همت من دست به بازیچه برآورد
نه گوی فلک در خم چوگان من انداخت
فانوس فلک دست ندارد به خیالش
آن شمع که پرتو به شبستان من انداخت
صائب خم آن زلف گرهگیر به بازی
صد سلسله بر گردن ایمان من انداخت
رخسار تو اخگر به گریبان من انداخت
حسن تو که چون کشتی طوفان زده می گشت
لنگر به دل و دیده حیران من انداخت
سیماب کند سلسله گردن شیران
برقی که محبت به نیستان من انداخت
یک حلقه کند سلسله عمر ابد را
تابی که میانش به رنگ جان من انداخت
تا همت من دست به بازیچه برآورد
نه گوی فلک در خم چوگان من انداخت
فانوس فلک دست ندارد به خیالش
آن شمع که پرتو به شبستان من انداخت
صائب خم آن زلف گرهگیر به بازی
صد سلسله بر گردن ایمان من انداخت
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۰۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.