هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و عاشقانه است که در آن شاعر از مفاهیمی مانند زندگی، مرگ، عشق، وصف یار، وصف شراب و بزم، وصف کرم و بخشش، وصف زیبایی و لطافت، وصف حرکت و تلاش برای رسیدن به کمال سخن میگوید. شاعر از یار خود میخواهد که او را به قتل برساند تا به حیات حقیقی دست یابد و از مرگ ظاهری به زندگی جاودان برسد. همچنین، شاعر به توصیف زیباییها و صفات یار خود پرداخته و از کرم و بخشش او سخن میگوید.
رده سنی:
16+
این متن حاوی مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارهها و نمادهای پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه دارد که معمولاً در سنین بالاتر حاصل میشود.
غزل شمارهٔ ۲۸۱۳
اُقْتُلُونی یا ثِقاتی اِنّ فی قَتْلی حَیاتی
وَمَماتی فی حَیاتی وَحَیاتی فی مَماتی
اُقْتُلُونی، ذابَ جِسْمی، قَدَحُ الْقَهْوَةِ قِسْمی
هَله بِشْکَن قَفَص ای جان، چو طَلَب کارِ نَجاتی
زِسَفر بَدْر شَوی تو، چو یَقینْ ماهِ نُوی تو
زِشِکَست از چه تو تَلْخی، چو همه قَند و نَباتی؟
چو تویی یارْ مرا تو، بِهْ ازین دار مرا تو
بِرَسان قوتِ حَیاتَم، که تو یاقوتِ زَکاتی
چو بَسی قَحْط کَشیدم، بِنِما دَعوتِ عیدم
که نَشُد سیر دو چَشمَم، به تَره وْ نانِ بَراتی
حَرَکت کُن، حرکتهاست کلید دَرِ روزی
مَگَرت نیست خَبَر تو، که چه زیبا حرکاتی؟
به چُنین رُخ که تو داری، چه کَشی نازِ سپیده؟
که نگُنجَد به صِفَت در، که چه مَحمودْ صِفاتی
بِنِه ای ساقیِ اَسْعَد، تو یکی بَزمِ مُخَلَّد
که خُماریست جهان را زِ میْ و بَزمِ نَباتی
به حَقِ بَحْرِ کَفِ تو، گُهَرِ باشَرَفِ تو
که به لُطف و به گُوارِش، تو بِهْ از آبِ فُراتی
مَثَلِ ساغَرِ آخِر، تو خَرابیِّ عقولی
که چو تَحریمهٔ اوَّل، سَرِ اَرکانِ صَلاتی
کَرَمَت مَست بَرآیَد، کَفِ چون بَحْر گُشایَد
بِدَهَد صَدْقه، نَپُرسَد که تو اهلِ صَدَقاتی
به کَرَم فاتحِ عَقدی، به عَطا نَقْدهٔ نَقْدی
بِرَهان مُنْتَظِران را زِ تَمنّایِ سُباتی
نه در ابرویِ تو چینی، نه دَران خویِ تو کینی
به عَدو گوید لُطفَت که بَنینیّ و بَناتی
رَسی از ساغَرِ مَردان به خیالاتِ مُصَوَّر
زِ رَهِ سینه خُرامان، کَنِساءٍ خَفِراتِ
وَجَوارٍ ساقیاتٍ وَسَواقٍ جارِیاتٍ
تو بگو باقیِ این را، اَنَا فی سُکْرِ سُقاتی
وَمَماتی فی حَیاتی وَحَیاتی فی مَماتی
اُقْتُلُونی، ذابَ جِسْمی، قَدَحُ الْقَهْوَةِ قِسْمی
هَله بِشْکَن قَفَص ای جان، چو طَلَب کارِ نَجاتی
زِسَفر بَدْر شَوی تو، چو یَقینْ ماهِ نُوی تو
زِشِکَست از چه تو تَلْخی، چو همه قَند و نَباتی؟
چو تویی یارْ مرا تو، بِهْ ازین دار مرا تو
بِرَسان قوتِ حَیاتَم، که تو یاقوتِ زَکاتی
چو بَسی قَحْط کَشیدم، بِنِما دَعوتِ عیدم
که نَشُد سیر دو چَشمَم، به تَره وْ نانِ بَراتی
حَرَکت کُن، حرکتهاست کلید دَرِ روزی
مَگَرت نیست خَبَر تو، که چه زیبا حرکاتی؟
به چُنین رُخ که تو داری، چه کَشی نازِ سپیده؟
که نگُنجَد به صِفَت در، که چه مَحمودْ صِفاتی
بِنِه ای ساقیِ اَسْعَد، تو یکی بَزمِ مُخَلَّد
که خُماریست جهان را زِ میْ و بَزمِ نَباتی
به حَقِ بَحْرِ کَفِ تو، گُهَرِ باشَرَفِ تو
که به لُطف و به گُوارِش، تو بِهْ از آبِ فُراتی
مَثَلِ ساغَرِ آخِر، تو خَرابیِّ عقولی
که چو تَحریمهٔ اوَّل، سَرِ اَرکانِ صَلاتی
کَرَمَت مَست بَرآیَد، کَفِ چون بَحْر گُشایَد
بِدَهَد صَدْقه، نَپُرسَد که تو اهلِ صَدَقاتی
به کَرَم فاتحِ عَقدی، به عَطا نَقْدهٔ نَقْدی
بِرَهان مُنْتَظِران را زِ تَمنّایِ سُباتی
نه در ابرویِ تو چینی، نه دَران خویِ تو کینی
به عَدو گوید لُطفَت که بَنینیّ و بَناتی
رَسی از ساغَرِ مَردان به خیالاتِ مُصَوَّر
زِ رَهِ سینه خُرامان، کَنِساءٍ خَفِراتِ
وَجَوارٍ ساقیاتٍ وَسَواقٍ جارِیاتٍ
تو بگو باقیِ این را، اَنَا فی سُکْرِ سُقاتی
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلاتن (رمل مثمن مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۵
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۸۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۸۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.