هوش مصنوعی:
این شعر عاشقانه و عارفانه از صائب تبریزی، به بیان احساسات شاعر نسبت به معشوق و ناتوانی در چشم پوشی از زیباییهای دیگر میپردازد. شاعر از عشق، فراق، و ناامیدی سخن میگوید و با استفاده از استعارههای زیبا مانند یوسف و کنعان، بوی گل و نسیم، و زلف پریشان، عمق احساسات خود را نشان میدهد.
رده سنی:
16+
محتوا شامل مفاهیم عاشقانه و عارفانه عمیق است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعارههای پیچیده و مفاهیم فلسفی نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.
غزل شمارهٔ ۲۱۷۲
بی روی تو چشم از همه خوبان نتوان بست
یوسف چو نباشد در کنعان نتوان بست
تا بوی گلی سلسله جنبان نسیم است
بر ما ره آمد شد بستان نتوان بست
هر چند که چون دل گهری رفته ز دستم
تهمت به سر زلف پریشان نتوان بست
امروز که دست ستم ناز درازست
بر سینه ره کاوش مژگان نتوان بست
در کیش سر زلف که هم عهد شکست است
زنار توان بستن و پیمان نتوان بست
در آتشم از محرمی آینه تو
هر چند در خلد به رضوان نتوان بست
صائب پر و بالی بگشا موسم هندست
دل را به تماشای صفاهان نتوان بست
یوسف چو نباشد در کنعان نتوان بست
تا بوی گلی سلسله جنبان نسیم است
بر ما ره آمد شد بستان نتوان بست
هر چند که چون دل گهری رفته ز دستم
تهمت به سر زلف پریشان نتوان بست
امروز که دست ستم ناز درازست
بر سینه ره کاوش مژگان نتوان بست
در کیش سر زلف که هم عهد شکست است
زنار توان بستن و پیمان نتوان بست
در آتشم از محرمی آینه تو
هر چند در خلد به رضوان نتوان بست
صائب پر و بالی بگشا موسم هندست
دل را به تماشای صفاهان نتوان بست
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.