۱۷۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۷۴

در هر جگری شوری ازین گرم نفس هست
چون صبح، مرا حق نفس بر همه کس هست

اندیشه آزاد شدن فال غریبی است
آن را که خیابان گل از چاک قفس هست

گلبانگ نشاط از دل مجنون نشود کم
چندان که درین بادیه آواز جرس هست

گر نیست مرا در حرم تنگ شکر، بار
سامان به سر دست زدن همچو مگس هست

صائب نشود پخته به خورشید قیامت
در میوه هر دل که رگ خام هوس هست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۷۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۷۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.