۲۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۷۶

خام است شرابی که در او غلغله ای هست
پوچ است زمینی که در او زلزله ای هست

گل می شکفد از مژه خار مغیلان
تا در قدم گرمروان آبله ای هست

با گل همه شب دست و گریبان وصال است
چون خار کسی را که زبان گله ای هست

چون معنی بیتیم یکی، از ره معنی
در صورت اگر ما و ترا فاصله ای هست

ارباب جنون را ز کشاکش خبری نیست
در گردن عقل است اگر سلسله ای هست

همره چه ضرورست، که از سنگ ملامت
در هر قدم راه جنون قافله ای هست

صائب برد از صحبت گل فیض چو بلبل
آن را که درین باغ زبان گله ای هست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۷۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.