۲۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۳۲

تن پرور از شهادت گر سر کشد عجب نیست
کی قدر آب داند هر کس که تشنه لب نیست

بی لب گشودن از ابر گوهر صدف نیابد
اظهار تنگدستی هر چند از ادب نیست

نادان بود مسلم از گوشمال دوران
آسوده از شکست است فردی که منتخب نیست

هر چند آن پریرو وحشی تر از غزال است
این صید را کمندی چون آه نیمشب نیست

همت صلای عام است نسبت به هر که باشد
در خانه کریمان مهمان بی طلب نیست

با ما شبی به روز آر، روزی به ما به شب کن
یک روز نیست صد روز، یک شب هزار نیست

از استخوان بی مغز پوچ است لاف، صائب
حرف از نسب مگویید در هر کجا حسب نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.