۲۱۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۴۶

تا نافه زلف مجلس آراست
آهوی حواس، دشت پیماست

چشم تو شرابخانه دل
ابروی تو قبله تماشاست

قفل دل زنگ بسته ما
موقوف کلید بال عنقاست

اندیشه رزق، تنگ چشمی است
تا خرمن نه سپهر برجاست

از زیر سایه خیمه چرخ
مجنون مرا هوای صحراست

این دایره های آتشین سیر
سرگشته نقطه سویداست

نقشی به مراد اگر نشیند
بازی نخوری که آن نه از ماست:

کز پرتو دست جامه پیرا
سوزن در کار خویش بیناست

گر روی جهان ز ما بگردد
غم نیست چو روی عشق با ماست

سودای چنین که یاد دارد؟
جان باخته ایم و صرفه با ماست

هر فیض که می رسد به صائب
از روح پر از فتوح ملاست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.