۲۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۴۹

بی یار بهار دلنشین نیست
این پنبه داغ یاسمین نیست

صد شکر، به دست کوته من
صد بند ز چین آستین نیست

در دامن برگ پا شکسته است
داغ دل لاله خوش نشین نیست

در خانه او چو خانه زین
پایم ز نشاط بر زمین نیست

نزدیکان را نمی شناسد
فریاد که یار دوربین نیست

در زیر لبش هزار عذرست
امروز که چینش بر جبین نیست

من بلبل غنچه حجابم
بیزارم از آنچه شرمگین نیست

هر کس که شنید فکر صائب
حرفی به لبش جز آفرین نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.