۳۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۸۵

نکشیدیم شرابی به رخ تازه صبح
سینه ای چاک نکردیم به اندازه صبح

عیش امروز علاج غم فردا نکند
مستی شب ندهد سود به خمیازه صبح

هر سری را نکشد دار فنا در آغوش
سر خورشید سزد شمسه دروازه صبح

نکند طول امل چاره کوتاهی عمر
نشود تار نفس رشته شیرازه صبح

دولت سرد نفس زود به سر می آید
که بود یک دو نفس مستی جمازه صبح

پیش چشمی که دل زنده شب را دریافت
چون گل روی مزارست رخ تازه صبح

گر دل زنده چو خورشید تمنا داری
بشنو از صائب ما این غزل تازه صبح
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۸۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۸۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.