۱۹۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۱۴

ترک جانان چون توان از تیغ بی زنهار داد؟
پشت نتوان بهر زخم خار بر گلزار داد

چون مرا می سوختی آخر به داغ دور باش
چون سپند اول نبایستی به محفل بار داد

بهر دنیا با خسیسان چرب نرمی مشکل است
بوسه بهر گنج نتوان بر دهان مار داد

از دم گرم توکل می شود صاحب چراغ
هر که پشت خویش چون محراب بر دیوار داد

شکوه مغرور ما بر خامشی آورد زور
هر قدر ما را سپهر سنگدل آزار داد

آن که می بخشد به خون مرده صائب زندگی
می تواند بخت ما را دیده بیدار داد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.