۲۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۳۲

شام ازان زلف سیه سنبل به دامن می برد
صبح از ان چاک گریبان گل به دامن می برد

آن که بر خار سر دیوار حسرت می کشید
این زمان از گلشن او گل به دامن می برد

یک سراسر رفت و در گلزار قحط دل فکند
طفل ما از بوستان بلبل به دامن می برد

از سرکوی دلاویزش صبا در بوستان
خار و خس می آورد، سنبل به دامن می برد

عمرها رفت و صبا از تازگیهای سخن
گل زخاک طالب آمل به دامن می برد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.