۲۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۶۸

سیل اشک من بساط سبزه را پامال کرد
گوشمال ناله من بلبلان را لال کرد

التفاتی هست با نازک خیالان حسن را
ساغر خود را هلال از مهر مالامال کرد

عندلیب ما زقید بیضه تا آزاد شد
در دبستان قفس مشق شکست بال کرد

در حریم کعبه فانوس، دیگر ره نیافت
تا صبا خاکستر پروانه را پامال کرد

شکوه بیطاقتان یاقوت را سازد کباب
لعلش از آتش زبانیهای ما تبخال کرد

خنده ات مهر خموشی بر لب پیمانه زد
چشم شوخت شیشه آتش زبان را لال کرد

صائب از چشم و دلم افتاد ماه و آفتاب
تا به صید من نگاه گرم او اقبال کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۶۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۶۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.