۲۰۹ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۸۴

می شود دل مضطرب چون گریه ام زور آورد
ناخدا را شور دریا بر سر شور آورد

چین زلف مشک بیزی کو، که از تحریک او
زخم کافر نعمتم ایمان به ناسور آورد

بی ادب پروانه ای دارم که جذب همتش
موکشان صد شعله را از خلوت طور آورد

در خم دام فراموشی به خود درمانده ایم
دانه ای از بهر مرغ ما مگر مور آورد

هر شرابی نیست صائب با دماغم سازگار
عشق کو تا جرعه ای از خون منصور آورد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.