هوش مصنوعی: این شعر از صائب تبریزی، غم و اندوه ناشی از تغییرات زمانه، بی‌وفایی دوستان، و فراموشی ارزش‌های انسانی را بیان می‌کند. شاعر از بی‌توجهی به مروت، همت، و دوستی می‌نالد و وضعیت نابسامان جامعه و روابط انسانی را به تصویر می‌کشد.
رده سنی: 16+ محتوا شامل مفاهیم عمیق فلسفی و اجتماعی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی نیاز دارد. همچنین، برخی از ابیات ممکن است برای مخاطبان جوانتر سنگین یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۲۴۲۵

جان به تنگ آمد زکلفت غمگساران را چه شد؟
دل به جان آمد ز وحشت دل شکاران را چه شد؟

زاهدان سنگدل بستند اگر کشتی به خشک
همت دریا رکاب میگساران را چه شد؟

بر نمی آرند خاری همرهان از پای هم
گردل سوزن ز آهن گشت، یاران را چه شد؟

دست گلها را اگر بسته است غفلت در نگار
پنجه مشکل گشای نوبهاران را چه شد؟

عافیت در روزگار و روشنی در روز نیست
کس نمی داند که روز و روزگاران را چه شد

سردی از حد می برد باد خزان با گلستان
ناله های سینه گرم هزاران را چه شد؟

عمرها شد خاک از ته جرعه ای لب تر نکرد
همت بی اختیار باده خواران را چه شد؟

نیست گر آب مروت در نظر احباب را
گریه مستانه ابر بهاران را چه شد؟

نه زدل مانده است در عالم اثر، نه زاهل دل
یارب این آیینه و آیینه داران را چه شد؟

کاروانی را اگر دل می رود دنبال بار
خاطر آسوده چابک سواران را چه شد؟

صحبت گردنکشان کرده است دل را سیم قلب
کیمیای دلپذیر خاکساران را چه شد؟

بخت چون برگشت، بر گردند یاران سربسر
تا به کی صائب خبرپرسی که یاران را چه شد؟
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.