هوش مصنوعی:
این متن شعری عرفانی و فلسفی است که به مفاهیمی مانند بیگانگی از دنیا، عشق، دیوانگی عاقلانه، و حقیقت وجودی انسان میپردازد. شاعر بیان میکند که تنها با رها شدن از تعلقات دنیوی میتوان به حقیقت رسید و عشق واقعی میتواند انسان را از قید عقل متعارف رها کند. همچنین، اشارهای به پشیمانی از زمان از دست رفته و ارزش معنوی زندگی دارد.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که برای درک کامل آن، خواننده نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، برخی از اشارات ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده یا نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۲۴۳۲
آشنای حق شد آن کس کز جهان بیگانه شد
هر که زین دریا برآمد گوهر یکدانه شد
گرچه از زنجیر هر دیوانه ای عاقل شود
دید تا زنجیر زلف او دلم دیوانه شد
کاش برمی داشت از خاکش در ایام حیات
این که آخر شمع نخل ماتم پروانه شد
با کدامین آبرو در کعبه آرم روی خویش؟
من که سرجوش حیاتم صرف در بتخانه شد
کار مردم جز فضولی نیست در زیر فلک
هر که شد مهمان درین غمخانه، صاحبخانه شد
یکقلم بیگانه گردد ز آشنایان دگر
هر که صائب آشنا با معنی بیگانه شد
هر که زین دریا برآمد گوهر یکدانه شد
گرچه از زنجیر هر دیوانه ای عاقل شود
دید تا زنجیر زلف او دلم دیوانه شد
کاش برمی داشت از خاکش در ایام حیات
این که آخر شمع نخل ماتم پروانه شد
با کدامین آبرو در کعبه آرم روی خویش؟
من که سرجوش حیاتم صرف در بتخانه شد
کار مردم جز فضولی نیست در زیر فلک
هر که شد مهمان درین غمخانه، صاحبخانه شد
یکقلم بیگانه گردد ز آشنایان دگر
هر که صائب آشنا با معنی بیگانه شد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۳۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۳۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.