۲۲۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۳۶

از تماشایی صفای روی جانان کم نشد
عالمی گل چید و برگی زین گلستان کم نشد

گرچه ذرات جهان را چشم بینش آب داد
قطره ای از چشمه خورشید تابان کم نشد

کاسه اهل کرم خاکی نمی گردد ز جود
ماه نو شد بدر و نور مهر تابان کم نشد

لنگر بیتابی دریا نمی گردد گهر
شورش اهل جنون از سنگ طفلان کم نشد

کام ما را خنده پنهان او شیرین نکرد
ز آب گوهر تلخی دریای عمان کم نشد

در همه روی زمین یک گردن بی طوق نیست
حلقه ای هر چند ازان زلف پریشان کم نشد

عاشق از پاس ادب در وصل هجران می کشد
حسرت طوطی زقرب شکرستان کم نشد

این جواب آن غزل صائب که نصرت گفته است
شد جهان پرشور و گردی زان نمکدان کم نشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۳۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.