۲۰۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۴۷

بر زمین از ناز زلف او چو دامان می کشد
بوی پیراهن سر خود در گریبان می کشد

طره شمشاد را در خاک و خون خواهم کشید
شانه پردستی در آن زلف پریشان می کشد

گر خزان بر چهره رنگی دارد از گلزار عشق
انتقام عندلیبان از گلستان می کشد

ما سبکروحان به بوی سیب غبغب زنده ایم
سبزه ما آب از چاه زنخدان می کشد

تا نمی باقی بود در جویبار آبله
پای ما کی دست از خار مغیلان می کشد؟

یاد مژگان تو هر شب در حریم سینه ام
شانه از نشتر به زلف رشته جان می کشد

در حریم خلد اگر با حور همزانو شود
خاطر صائب به خوبان صفاهان می کشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۴۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.