۲۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۴۹

تیرگی از مد احسان جان روشن می کشد
رشته میل آتشین در چشم سوزن می کشد

نیست خرمن را وجود برگ کاهی پیش حرص
قانع از هر دانه جو، ناز خرمن می کشد

بس که دارد وحشت از زخم زبان ناصحان
از دهان شیر، مجنون ناز مأمن می کشد

می کند سنگین دلان را نرم آه عجز من
خشک مغزیهای من از ریگ روغن می کشد

با تو سرکش برنمی آیم، وگرنه شوق من
آتش سوزان زسنگ و آب از آهن می کشد

می فتد در اوج عزت طشتش از بام زوال
بر زمین چون آفتاب آن کس که دامن می کشد

دیده ای کز سرمه توحید روشن گشته است
از سر هر خار، ناز نخل ایمن می کشد

زیر شمشیرست صائب جایش از گردنکشی
از خط فرمان سبک مغزی که گردن می کشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.