۲۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۵۵

نه همین از حرف دردآلود من خون می چکد
کز نگاه حسرتم بیش از سخن خون می چکد

لاله زاری می شود گر بگذرد بر شوره زار
بس که از دامان آن پیمان شکن خون می چکد

تا که از داغ غریبی غوطه در خون زد، که باز
همچو زخم تازه از صبح وطن خون می چکد

گر یمن را نیست دل خون زان عقیق آبدار
از چه از هر پاره سنگی در یمن خون می چکد؟

بلبل یکرنگ را گر در جگر خاری خلد
شاهدان باغ را از پیرهن خون می چکد

زینهار اندیشه چیدن به خاطر مگذران
کز نگاه تند ازان سیب ذقن خون می چکد

هر کجا بی پرده گردد روی آتشناک او
جای اشک از چشم شمع انجمن خون می چکد

تا کدامین سنگدل امروز می آید به باغ
کز فغان عندلیبان چمن خون می چکد

می شود فواره خون خامه صائب در کفم
بس که از گفتار دردآلود من خون می چکد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۵۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۵۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.