۲۲۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۸۱

گوشه گیرانی که رو در خلوت دل کرده اند
رشته جان را خلاص از مهره گل کرده اند

اهل دنیا در نظر بازی به اسباب جهان
حلقه ای هر لحظه افزون بر سلاسل کرده اند

کارافزایان که دنبال تکلف رفته اند
زندگی و مرگ را بر خویش مشکل کرده اند

بر رخ بی پرده مقصود، کوته دیدگان
پرده ها افزون زدامان وسایل کرده اند

مد احسان می شمارند این گروه تنگ چشم
چین ابرویی اگر در کار سایل کرده اند

از ورق گردانی افلاک فارغ گشته اند
خرده بینانی که سیر نقطه دل کرده اند

دوربینانی که نبض ره به دست آورده اند
خار را از پای خود بیرون به منزل کرده اند

گوشه گیرانی که دل را از هوس نزدوده اند
خلوت خود را زفکر پوچ، محفل کرده اند

از پی روپوش، واصل گشتگان همچون جرس
ناله های خونچکان در پای محمل کرده اند

لنگر تسلیم از دست تو بیرون رفته است
ورنه از موج خطر بسیار ساحل کرده اند

کشتگان عشق اگر دستی برون آورده اند
خونبهای خویش در دامان قاتل کرده اند

در بهار بی خزان حشر، با صدشاخ و برگ
سبز خواهد گشت هر تخمی که در گل کرده اند

چشم می پوشند صائب از تماشای بهشت
رهنوردانی که سیر عالم دل کرده اند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۸۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.