۴۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۳۴

بوی پیراهن زلیخا را کجا روشن کند؟
شمع هیهات است پای خویش را روشن کند

چشم بر راهند در کنعان دو صد امیدوار
تا نسیم پیرهن چشم که را روشن کند

می کند تأثیر در آهن دلان هم حرف سخت
چشم سوزن را اگر آهن ربا روشن کند

از نسیم صبح چون خورشید روشن تر شود
هر چراغی را که آه گرم ما روشن کند

نیست دلسوزی درین ظلمت سرا از رهبران
گرم رفتاری مگر راه مرا روشن کند

کار مردم نیست غیر از جستجوی عیب هم
تا به عیب خود خدا چشم که را روشن کند

سوختم از رشک، تا کی در حضور چشم من
آن خودآرا خانه آیینه را روشن کند؟

می کند فانوس، صائب پرده داری شمع را
چهره آیینه رویان را حیا روشن کند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۳۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.