هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از احساسات عمیق، عشق، رنج، و تفکر فلسفی درباره زندگی و رابطه انسان با خالق و طبیعت سخن میگوید. شاعر از نالهها، گریهها، و تأثیرات عاطفی خود بر جهان اطراف میگوید و به مفاهیمی مانند عشق، تسلیم، و پاکی دل اشاره میکند. همچنین، تمثیلهایی از طبیعت مانند گل، درخت، و گوهر برای بیان مفاهیم عمیق استفاده شده است.
رده سنی:
16+
متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آنها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. همچنین، برخی از ابیات ممکن است برای مخاطبان جوانتر پیچیده یا ناملموس باشند.
غزل شمارهٔ ۲۵۷۹
گریه من آب در جوی سحر می افکند
ناله من شعله در جان اثر می افکند
آن لب حرف آفرین چون می شود گرم عتاب
آتش یاقوت پنداری شرر می افکند
گر تبسم این چنین بر لعل او زور آورد
لرزه بر آب زمین گیر گهر می افکند
رشته بیتابانه از شرم میان لاغرش
خویش را در کوچه تنگ گهر می افکند
گر نخواهی کام خود را تلخ، خوش گفتار باش
پسته را شیرین زبانی در شکر می افکند
هر چه با ما می کند عقل سبکسر می کند
کشتی ما را معلم در خطر می افکند
من کیم تا دفتر دعوی گشاید بال من؟
در بیابان طلب سیمرغ پر می افکند
بنده باد بهارانم که از شرم کرم
غنچه را در آستین پوشیده زر می افکند
هر که رد خلق می گردد قبول خالق است
وقت آن کس خوش که ما را از نظر می افکند
پای بر سر می گذارد سرکشان خاک را
هر که چون گل پیش خار و خس سپر می افکند
شد سر منصور آخر گوی چو گان فنا
میوه چون شد پخته خود را از شجر می افکند
دور گردان را به احسان یاد کردن همت است
ورنه هر نخلی به پای خود ثمر می افکند
هر که چون صائب دل از گرد تعلق پاک کرد
از دهن همچون صدف دایم گهر می افکند
ناله من شعله در جان اثر می افکند
آن لب حرف آفرین چون می شود گرم عتاب
آتش یاقوت پنداری شرر می افکند
گر تبسم این چنین بر لعل او زور آورد
لرزه بر آب زمین گیر گهر می افکند
رشته بیتابانه از شرم میان لاغرش
خویش را در کوچه تنگ گهر می افکند
گر نخواهی کام خود را تلخ، خوش گفتار باش
پسته را شیرین زبانی در شکر می افکند
هر چه با ما می کند عقل سبکسر می کند
کشتی ما را معلم در خطر می افکند
من کیم تا دفتر دعوی گشاید بال من؟
در بیابان طلب سیمرغ پر می افکند
بنده باد بهارانم که از شرم کرم
غنچه را در آستین پوشیده زر می افکند
هر که رد خلق می گردد قبول خالق است
وقت آن کس خوش که ما را از نظر می افکند
پای بر سر می گذارد سرکشان خاک را
هر که چون گل پیش خار و خس سپر می افکند
شد سر منصور آخر گوی چو گان فنا
میوه چون شد پخته خود را از شجر می افکند
دور گردان را به احسان یاد کردن همت است
ورنه هر نخلی به پای خود ثمر می افکند
هر که چون صائب دل از گرد تعلق پاک کرد
از دهن همچون صدف دایم گهر می افکند
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.