۲۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۶۰۱

گوشه گیران کامیاب از عالم بالا شوند
فکرها در گوشه گیری آسمان پیما شوند

توتیای چشم روزنها بود نور چراغ
دل چو روشن گشت اعضا سر بسر بینا شوند

قطره ما چون صدف روزی که بگشاید دهن
تا چه دریاها درین یک قطره ناپیدا شوند

صاف کن آیینه دل را درین بستانسرا
تا سراسر برگها چون طوطیان گویا شوند

محو شد در روی او هر چشم بینایی که بود
اختران در پرتو خورشید ناپیدا شوند

در میان این گهرها رنگ سنگ تفرقه است
چون به بیرنگی رسند این گوهران یکتا شوند

شد پریشان مغز ما از فکر، صائب کو جنون؟
تا چو دستار این بلاها از سر ما واشوند

سالها اهل سخن باید که خون دل خورند
تا چو صائب آشنای طرز مولانا شوند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۶۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۶۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.