۲۷۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۰۱

دل خراب از خنده پنهان آن گل می شود
سنگ این مینای خالی پرتو مل می شود

ساحل دریای آشوب است ترک اختیار
موج بر خاشاک از افتادگی پل می شود

در طریق ما که نعل واژگون خضر ره است
بیشتر خون بر سر تیغ تغافل می شود

سیل را کوتاهی دیوار عاجز می کند
سد راه دشمن غالب تحمل می شود

پاک گردد هر که صائب دامن پاکان گرفت
اشک شبنم سرخ رو از دامن گل می شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.