۲۱۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۱۷

دل ز احیای شب دیجور روشن می شود
زین جواهر سرمه چشم کور روشن می شود

خویش را زیر و زبر کن کز فروغ آفتاب
بیشتر ویرانه از معمور روشن می شود

از خط شبرنگ می گردد نمایان آن دهن
راه این تنگ شکر از مور روشن می شود

با دل آزاری نگردد جمع حسن عاقبت
ز آتش آخر خانه زنبور روشن می شود

با دل سنگین نیم از رحمت حق ناامید
کز چراغان نجلی طور روشن می شود

شمع بی فانوس می سازد دل ما را سیاه
دیده ما از رخ مستور روشن می شود

شمع کافوری ندارد سود بر روی مزار
صائب از نور عبادت گور روشن می شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۱۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۱۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.