۲۱۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۱۶

در چراغ دیده من آب روغن می شود
بخت چون باشد چراغ از آب روشن می شود

در تجرد رشته واری از تعلق سهل نیست
سوزنی در راه عیسی سد آهن می شود

می توانم رفت سویش در لباس گردباد
گر غبار دل چنین پیراهن تن می شود

دشمن آیینه بینش بود خط غبار
از غبار خط او چون چشم روشن می شود؟

خونبهای لاله نتوان خواست از باد سحر
خون عاشق کی و بال طرف دامن می شود؟

صائب از فریاد بلبل شد پریشان خاطرم
این سزای آن که از گلخن به گلشن می شود
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.