هوش مصنوعی: این متن شعری از صائب تبریزی است که با استفاده از تصاویر طبیعی مانند گلستان، خزان، دریا و کوه، به بیان مفاهیم عرفانی و فلسفی مانند گذر زمان، نیستی، و ظهور حقیقت می‌پردازد. شاعر با کنار گذاشتن شعور فردی، به وحدت با هستی می‌رسد و در نهایت، سخنوری خود را به عنوان جریانی زنده در اصفهان معرفی می‌کند.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک فارسی نیاز دارد. همچنین، برخی از استعاره‌ها و اشارات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده باشد.

غزل شمارهٔ ۲۷۴۶

برگرفتی پرده از رخ گلستان آمد پدید
آستین ناز افشاندی خزان آمد پدید

خاکدان دهر مفلس بود از نقد مراد
دستها بر هم زدی دریا و کان آمد پدید

تا شعوری داشتم می کرد وصل از من کنار
من چو رفتم از میان آن خوش میان آمد پدید

چشمه خورشید در گرد کدورت غوطه زد
تا غبار خط ز روی دلستان آمد پدید

چشم را خواباند، چندین فتنه را بیدار کرد
زلف را افشاند، عمر جاودان آمد پدید

در حریم نیستی بالا وپایینی نبود
من چو گشتم خاک، خاک آستان آمد پدید

کلک گوهربار صائب تا سخن پرداز شد
زنده رود تازه ای در اصفهان آمد پدید
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۴۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۴۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.