۲۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۵۸

می به روی لاله رنگ یار می باید کشید
باده گلرنگ در گلزار می باید کشید

عالم آب از نسیمی می خورد بر یکدگر
در سرمستی نفس هشیار می باید کشید

صبح اگر نتوانی از مستی ز جا برخاستن
مد آهی از دل افگار می باید کشید

سینه دریای رحمت نیست جای دم زدن
رطل مالامال را یکبار می باید کشید

شیشه ناموس را بر طاق می باید گذاشت
بعد ازان پیمانه سرشار می باید کشید

جام چون خورشید می باید گرفت از ساقیان
بر زمین چون صبحدم دستار می باید کشید

تا مگر همرنگ روی او شود، خورشید را
از شفق خونابه بسیار می باید کشید

گرچه از دل یاد ما را سالها شد شسته است
می به یاد آن فرامشکار می باید کشید

باده های آسمانی را عروج دیگرست
می زجام لاله در کهسار می باید کشید

آب از سرچشمه صائب لذت دیگر دهد
باده را در خانه خمار می باید کشید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۵۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۵۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.