۲۵۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۵۷

خواری از اغیار بهر یار می باید کشید
ناز خورشید از در و دیوار می باید کشید

از زمین شور، آب تلخ می آید برون
بی دماغان را زخود آزار می باید کشید

نیست بوی آشنا را تاب غربت بیش ازین
از نسیم صبح بوی یار می باید کشید

یا چو مردان گام می باید زدن در راه عشق
یا ز پای رهنوردان خار می باید کشید

روزگاری شد که خون بلبلان افسرده است
ناله گرمی درین گلزار می باید کشید

به زهمواری سلاحی نیست در الزام خصم
با نمد دندان ز کام مار می باید کشید

روی تلخ بحر را گوهر تلافی می کند
تلخی از معشوق شیرین کار می باید کشید

جان ز سنگ و دل ز آهن کن که با نازکدلی
زحمت خار از گل بی خار می باید کشید

هر نگاهی محرم رنگ لطیف عشق نیست
پرده ای از اشک بر رخسار می باید کشید

بوی گل را می کند افزون هجوم برگ گل
پرده کمتر بر رخ اسرار می باید کشید

تا درین باغی، به شکر این که داری برگ و بار
برگ می باید فشاند و بار می باید کشید

هر که را صائب متاع یوسفی دربار هست
از هجوم مشتری آزار می باید کشید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۵۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.