۲۱۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۷۶۶

تا خط مشکین لب لعل ترا در بر کشید
موج بیتابی الف بر سینه کوثر کشید

زنگ هستی از دل ما برد ذوق نیستی
عود ما آخر دم خوش در دل مجمر کشید

این که گرد ماه تابان می نماید هاله نیست
ماه از شرم جمال او سپر بر سر کشید

تنگدستی مرگ را در کام شیرین می کند
بید از بی حاصلی بر خویشتن خنجر کشید

جوهر از بیطاقتی چون مار می پیچد به خود
زخم گستاخ که شمشیر ترا در بر کشید؟

کاسه دریوزه دریا از صدف بر کف گرفت
هر کجا مژگان صائب رشته از گوهر کشید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۷۶۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۷۶۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.